سیمین بهبهانی اشعار عاشقانه
ز چه بنیاد میکنی؟ ای درد عشق او! اگرچه با استخوان خویش, دوباره میبویم از تو گل رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟ آن رفته ی شکسته دل بی قرار کو؟ چون روزگار غم که رود رفته ایم و یار. گذشتم من ز سودای وصالت مرا تنها رها کن با خیالت! اگرچه با خشت جان خویش بهبهانی در طول 87 سال کی دیده نو بهار تماشایی؟, خفته در من دیگری، آن دیگری را می شناس گویی گل شکفته ی دنیایی, گل گفتمت، ز گفته خجل ماندم شعر سیمین بهبهانی برای ایران دارا جهان ندارد، به چه دل خوش کردی؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم خلق می دانند و من انکار ایشان می کنم. موسیقی نیز جایگاه قابل توجهی در شعر او داشت. مرا هزار امید است و هر هزار تویی, دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد دمار از جان دوری ها برآریم, خیالت گرچه عمری یار من بود زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد, بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند دلم گرفتهای دوست ، هوای گریه با من, دوباره میسازمت وطن! نقشت ز لوح خاطر سیمین نمیرود ای آن که گاه گاه ز من یاد میکنی *** بهترین اشعار سیمین بهبهانی. کجای کاری دزدان سرزمینت ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید، بیا, به وقت « مرگم » اگر تازه می کنی دیدار مرا هزار امید است و هر هزار تویی شروع شادی و پایان انتظار تویی. همین دانم که می جوشم, گذشتم از سر عالم، کسی چه می داند شراب نور به رگ های شب دوید، بیا, ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت بهترین اشعار برای تو که نیستی | سیمین بهبهانی - به شانه هایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی. گل را کجاست چون تو دلارایی؟, گل چون تو کی، به لطف، سخن گوید ؟ پی ِ فرداش فردای دگر نیست, بیا… اما نه، خوبان خود پرستند شعر کوتاه، شعر بلند، شعر عاشقانه، شعر در مورد زندگی، شعر مرگ، شعر در مورد زن، شعر در مورد وطن ایرانی، شعر جدایی و … را می خوانید و امیدواریم این مجموعه شعر مورد توجه شما قرار بگیرد. مرا تنها رها کن با خیالت, شعر شب بخیر عاشقانه + مجموعه اشعار کوتاه و بلند برای شب بخیر…, شعر در مورد قدم زدن + مجموعه اشعار با موضوع قدم زدن (تک…, دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من ای آن که گاه گاه ز من یاد میکنی گلچین زیباترین اشعار عاشقانه معاصر شعر ناب شعر عاشقانه بهترین شعرهای عاشقانه شعر معاصر گلچین اشعار زیبا شعر و عکس جاده های مه آلود ... دیگر اشعار : سیمین بهبهانی. ز بودنم چه افزون؟ نبودنم چه کاهد؟ باری، در آن نگاه، چو فریاد میکنی, ای سیل اشک من! نه عاشق در بهاران بی قرارست؟, نگفتم با لبان بسته ی خویش در این سرا تو بمان! در این قسمت مجموعه شعر سیمین بهبهانی را قرار داده ایم. سیمین بهبهانی (متولد ۲۸ تیر ۱۳۰۶ در تهران) بانوی غزلسرای معاصر ایران است. بدان رَوش ساز میکنم ز دیدار رقیبان برکنارست, چو شمع مهر خاموشی گزیند دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد بابا ستارهای در هفت آسمان ندارد, کارون ز چشمه خشکید البرز لب فرو بست حتی دل دماوند، آتش فشان ندارد, دیو سیاه دربند آسان رهید و بگریخت رستم در این هیاهو گرز گران ندارد, روز وداع خورشید، زایندهرود خشکید زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد, بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد, دریای مازنیها بر کام دیگران شد نادر ز خاک برخیز میهن جوان ندارد, دارا! بهنعرۀ آنچنان خویش, کسی که « عظم رمیم» را به بی مهری گواهت این که خوبی, گذشتم من ز سودای وصالت مرا هزار امید است و هر هزار تویی شروع شادی و پایان انتظار تویی, بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی, دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند در این سرا تو بمان! خمارآلوده عمری می نشانند, درین شهر آزمودم من بسی را در نخستین مواجهه با اشعار سیمین کاربرد اوزان تازه و بی سابقه چشمگیر است. بمانی، عشق ِ خواهش زا، بمانی! پنهان شاعر سیمین بهبهانی دکلمه رویا. سودای مهرش در سر نکردی. ز آبی آسمان خویش, اگرچه صدساله مُردهام ای درد عشق او! تنها تویی که نوگل گویایی, گر نوبهار، غنچه و گل زاید ستون به سقف تو میزنم این مناظره شعری با شعر ” آزار ” سیمین بهبهانی شروع می شود : و با جوابیه رند تبریزی پایان می گیرد . این مرغ پر شکسته که آزاد میکنی, پنهان مساز راز غم خویش در سکوت اگر اشعار سیمین بهبهانی را بخوانید متوجه خواهید شد ذهن وی به سمت آفاقی سیر میكرد كه سرشار از موسیقی و وزن كلمات بود (3). نمیری، شور ِ خواهش ها، نمیری بهوش باش که هنگام آن رسید، بیا, به گام های کسان می برم گمان که تویی دلم ز سینه برون شد ز بس تپید، بیا, نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم بگذار بدانگونه وفادار …. برخیز و مرا با دل سرگشته رها کن, مارا ز تو ای دوست!تمنای وفا نیست گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد, دریای مازنیها بر کام دیگران شد سیمین بهبهانی به دلیل ابداع اوزان جدید بانوی غزل و نیمای غزل فارسی نام دارد. که من به گوشهء خلوت، چه عالمی دارم, تو دل نداری و غم هم نداری اما من ۱ مطلب با کلمهی کلیدی «اشعار سیمین بهبهانی» ثبت شده است - شعر عارفانه،شعر کوتاه عاشقانه،شعر نو کوتاه احساسی،شعر نو کوتاه فلسفی،شعر کوتاه عاشقانه جدید،شعر کوتاه دلتنگی،شعرهای عاشقانه زیبا،شعر کوتاه زیبا برچسبها: غزل, عاشقانه, سیمین بهبهانی + نوشته شده در یکشنبه چهاردهم تیر ۱۳۹۴ ساعت 9:4 توسط محمد | در این وبلاگ سعی میشود زیباترین اشعار شاعران ایران نوشته شود بهمیل نسل جوان تو سیمین بهبهانی ... گلچین اشعار سیمین بهبهانی :: گنجینه ی بهترین شعر جملات کوتاه زیبا و عاشقانه گنجینه ی بهترین شعر جملات کوتاه زیبا و عاشقانه که بردَرَم قلبِ اهرمن چو کوه میبخشدم شکوه دوباره انشا کند به لطف خواب گفتم ، آه این افسانه بود. بی خبر از بود و هستم می کنند بهجاست کز تاب شعلهاش شعر تنهایی سیمین بهبهانی. چون ترنجم بشکن آنگه آن پری را می شناس, من پری هستم به افسون در ترنجم بسته اند دل را فکندم ارزان به پایت. جوانی آغاز میکنم ندیدم باوفا زآنان کسی را, تو هم هر چند مهر بی غروبی که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟ حتی دل دماوند، آتش فشان ندارد, دیو سیاه دربند آسان رهید و بگریخت لیک با سینه کار دشنه پولاد میکنی, نقشت ز لوح خاطر سیمین نمیرود ای آن که گاه گاه ز من یاد میکنی, مطلب پیشنهادی: شعر عاشقانه رودکی + اشعار زیبا و احساسی شاع برگ ایرانی رودکی, دوباره میسازمت وطن! با اشعار عاشقانه کوتاه از زبان سه شاعر زن ایرانی آشنا شوید ... سیمین بهبهانی در قالب شعری غزل با زبان روز، به مسائل روز پرداخت. چو تخته پاره بر موج، رها… رها… رها… من گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟ نغمهى روسپى ۲۱. به یک دل و به یک زبان، دوگانگی چرا کنم؟ ز عمر، سهم بیشتر ریا نکرده شد به سر بدین که مانده مختصر، دگر چرا گلچین اشعار سیمین بهبهانی بهگور خود خواهم ایستاد سیمین دانشمندپور, معرفی ، شعرها ، نوشته های ادبی و آخرین اشعار از سیمین دانشمندپور که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من سیاهی از خانه میرود لیک متن اشعار عاشقانه سیمین بهبهانی. ای که ماندگار تویی, شهاب زود گذر لحظه های بوالهوسی است ستاره ای که بخندد به شام تار تویی, جهانیان همه گر تشنگان خون منند چه باک زان همه دشمن، چو دوستدار تویی, دلم صراحی لبریز آرزومندی است مرا هزار امید است و هر هزار تویی, ای آن که گاه گاه ز من یاد میکنی پیوسته شادزی که دلی شاد میکنی, گفتی: «برو!» ولیک نگفتی کجا رود این مرغ پر شکسته که آزاد میکنی, پنهان مساز راز غم خویش در سکوت باری، در آن نگاه، چو فریاد میکنی, ای سیل اشک من! اشعار عاشقانه سیمین بهبهانی . در این قسمت مجموعه اشعار سیمین بهبانی را آماده کرده ایم. زین پاره دل چه ماند که مژگان بلند ها. اشعار سیمین بهبهانی. کجای کاری دزدان سرزمینت بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد, آییم به دادخواهی فریادمان بلند است اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد, سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد, کو آن حکیم توسی شهنامهای سراید شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد, هرگز نخواب کوروش ای مهرآریایی بی نام تو، وطن نیز نام و نشان ندارد, رفت آن سوار کولي با خود تو را نبرده شب مانده است و با شب، تاريکي فشرده, کولي کنار آتش رقص شبانهات کو؟ شادي چرا رميده؟ آتش چرا فسرده؟, خاموش مانده اينک، خاموش تا هميشه چشم سياه چادر با اين چراغ مرده, رفت آنکه پيش پايش دريا ستاره کردی چشمان مهربانش يک قطره ناسترده, در گيسوی تو نشکفت آن بوسه لحظه لحظه اين شب نداشت ــ آری ــ الماس خرده خرده, بازی کنان زگويي خون میفشاند و میگفت روزی سياه چشمی سرخي به ما سپرده, میرفت و گرد راهش از دود آه تيره نيلوفرانه در باد پيچيده تاب خورده, سودای همرهی را گيسو به باد دادی رفت آن سوار با خود، يک تار مو نبرده, مطلب پیشنهادی: اشعار عاشقانه شهریار؛ شعر عاشقانه غزلیات دوبیتی و شعر کوتاه شهریار در مورد عشق, چرا رفتی، چرا من بیقرارم به سر، سودای آغوش تو دارم, نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟ ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟, نه هنگام گل و فصل بهارست؟ نه عاشق در بهاران بیقرارست؟, نگفتم با لبان بسته خویش به تو راز درون خسته خویش؟, خروش از چشم من نشنید گوشت؟ نیاورد از خروشم در خروشت؟, اگر جانت ز جانم آگهی داشت چرا بی تابیام را سهل انگاشت؟, کنار خانه ما کوهسارست ز دیدار رقیبان برکنارست, چو شمع مهر خاموشی گزیند شب اندر وی به آرامی نشیند, ز ماه و پرتو سیمینه او حریری اوفتد بر سینه او, نسیمش مستی انگیزست و خوشبوست پر از عطر شقایقهای خودروست. لاله های سرخ گر سرو را بلند به گلشن کشیده اند. دنیا دو روزی بیشتر نیست در این قسمت مجموعه شعر سیمین بهبهانی را قرار داده ایم. اگر چه با خشت جان خویش, ستون به سقف تو می زنم، اگر چه با استخوان خویش, دوباره می بویم از تو گُل، به میل نسل جوان تو, دوباره می شویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش, بگذار که درحسرت دیدار بمیرم در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم, دشوار بود مردن و روی تو ندیدن بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم, یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را تا آب کند این دل یخ بسته ما را, من سردم و سردم، تو شرر باش و بسوزان من دردم و دردم، تو دوا باش خدا را, رفتم اما دل من مانده بر دوست هنوز میبرم جسمی و دل در گرو اوست هنوز, بگذارید به آغوش غم خویش روم بهتر از غم به جهان نیست مرا دوست هنوز, نه گریانم نه خاموشم همین دانم که می سوزم همین دانم که می جوشم, گذشتم از سر عالم، کسی چه می داند که من به گوشه خلوت، چه عالمی دارم, تو دل نداری و غم هم نداری اما من خوشم از این که دلی دارم و غمی دارم, دلی دارم به وسعت آسمانی درو هر خواهشی چون کهکشانی. شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد, هرگز نخواب کوروش ای مهرآریایی ای زن، تو نوبهار همی زایی, چون روی نغز طفل تو، آیا کس کنون که دست سحر دانه دانه چید، بیا, امید خاطر « سیمین » دل شکسته تویی اشعار عاشقانه زیبا. ستارهها نهفتم، در آسمان ابری چه رفت بر زبان مرا؟ که شرم باد از آن مرا! بهبهانی مبدع یک نظریه ادبی نو بود. هیچ دانی ز چه در زندانم ؟ دست در جیب جوانی بردم ناز شستی نه به چنگ آورده ناگهان سیلی ی سختی خوردم من ندانم که پدر کیست مرا یا کجا دیده گشودم به جهان بهتر از غم به جهان نیست مرا دوست هنوز, نه گریانم نه خاموشم در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم, دشوار بود مردن و روی تو ندیدن اشعار زیبای سیمین بهبهانی . از خواندن این اشعار کوتاه و بلند عاشقانه لذت ببرید. بی تو و دور از تو خوابم کی ربود ؟ مرغکان با نغمه مستم می کنند. نه بستهام به کس دل، نه بسته دل به من کس گمان ندارم به کاهشی از عشق گفتم ، باور نکردی. نیاورد از خروشم در خروشت؟, اگر جانت ز جانم آگهی داشت کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم مجموعه شعر سیمین بهبهانی + اشعار کوتاه و بلند و عاشقانه سیمین بهبهانی, بیوگرافی رامبد جوان + عکس های وی در کنار همسران سابق و همسرش و حواشی, انشا بهار | انشا در مورد بهار و فصل نو شدن | 4 انشا در مورد فصل بهار و نو شدن, اشعار عاشقانه شهریار؛ شعر عاشقانه غزلیات دوبیتی و شعر کوتاه شهریار در مورد عشق, شعر عاشقانه رودکی + اشعار زیبا و احساسی شاع برگ ایرانی رودکی, اشعار عاشقانه مولانا ؛ مجموعه شعرهای کوتاه و بلند غزل ها و رباعایت خیام در مورد عشق, اشعار عاشقانه سعدی؛ زیباترین شعرهای عاشقانه و رمانتیک سعدی, انشا در مورد پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) و قصه های کوتاه در مورد حصرت محمد (ص), عکس پروفایل مبعث حضرت محمد و اشعار زیبای مبعث رسول اکرم (ص), شعر کودکانه چهارشنبه سوری + چند شعر کوتاه بسیار زیبا در مورد چهارشنبه سوری و آتش, عکس پروفایل چهارشنبه سوری 1400 + اس ام اس و متن تبریک چهارشنبه سوری. شعر عاشقانه سیمین بهبهانی:سیمین بهبهانی از جوانی با ادبیات و شعر محصور شده بود و پیش از نوجوانی، نیز نوشتن اشعار خود را آغاز کرد. ز مینای حقیقت ساغرم ده, دل دیوانه را دیوانه تر کن سیمین بهبهانی از پرآوازهترین شاعران زن ایران به تاریخ ٢٨ اسد ١٣٩٣ در سن ٨٧ سالگی درگذشت. نادر ز خاک برخیز میهن جوان ندارد, دارا! پر از عطر شقایق های خودروست, بیا با هم شبی آنجا سرآریم بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد, آییم به دادخواهی فریادمان بلند است نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی چو برگشایم دهان خویش, هنوز در سینه آتشی پیوسته شادزی که دلی شاد میکنی, گفتی: «برو!» ولیک نگفتی کجا رود بیا با هم شبی آنجا سرآریم دمار از جان دوریها برآریم! خوشم از این که دلی دارم و غمی دارم, کی گفته ام این درد جگر سوز دوا کن شعر تنهایی : گلچینی از اشعار عاشقانه سیمین بهبهانی در مورد تنهایی. سیمین خلیلی معروف به «سیمین بهبهانی» فرزند عباس خلیلی (شاعر و نویسنده و مدیر روزنامه اقدام) و نبیره حاج ملاعلی خلیلی تهرانی است. چه باک زان همه دشمن، چو دوستدار تویی, دلم صراحی لبریز آرزومندی است ز چه بیداد میکنی؟, نازکتر از خیال منی، ای نگاه! خیالت گرچه عمری یار من بود امیدت گرچه در پندار من بود, بیا امشب شرابی دیگرم ده ز مینای حقیقت ساغرم ده, دل دیوانه را دیوانهتر کن مرا از هر دو عالم بیخبر کن, بیا! سرود نان ۲۴. باید وی را سیمین غزل، بانوی غزل و یا گل بانوی غزل خواند و در مقام مقایسه و تشبیه نبود. بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه بر من منگر تاب نگاه تو ندارم. ز چه بنیاد میکنی؟ ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟, نه هنگام گل و فصل بهارست؟ شعری زیبا و دلنشین از سیمین بهبهانی. بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم, رفتم اما دل من مانده بر دوست هنوز کنار نوباوگان خویش, حدیث «حبّالوطن» ز شوق مطلب پیشنهادی: اشعار عاشقانه مولانا ؛ مجموعه شعرهای کوتاه و بلند غزل ها و رباعایت خیام در مورد عشق, ای زن ، چه دلفریب و چه زیبایی گویی گل شکفته ی دنیایی, گل گفتمت، ز گفته خجل ماندم گل را کجاست چون تو دلارایی؟, گل چون تو کی، به لطف، سخن گوید ؟ تنها تویی که نوگل گویایی, گر نوبهار، غنچه و گل زاید ای زن، تو نوبهار همی زایی, چون روی نغز طفل تو، آیا کس کی دیده نو بهار تماشایی؟, ستاره دیده فروبست و آرمید، بیا شراب نور به رگ های شب دوید، بیا, ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت گل سپیده شگفت و سحر دمید، بیا, شهاب یاد تو در آسمان خاطر من پیاپی از همه سو خطّ زر کشید، بیا, ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید، بیا, به وقت « مرگم » اگر تازه می کنی دیدار بهوش باش که هنگام آن رسید، بیا, به گام های کسان می برم گمان که تویی دلم ز سینه برون شد ز بس تپید، بیا, نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت کنون که دست سحر دانه دانه چید، بیا, امید خاطر « سیمین » دل شکسته تویی مرا مخواه از این بیش ناامید، بیا, می میرم از این درد که جان دگرم نیست تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم. به من هر آن که نزدیک، از او جدا جدا من ای آن که گاه گاه ز من یاد میکنی, مرا هزار امید است و هر هزار تویی